www.iiiWe.com » داستان کوتاه چوپان و بز

 صفحه شخصی محسن امینی   
 
نام و نام خانوادگی: محسن امینی
استان: خراسان رضوی - شهرستان: مشهد
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: دو
شغل:  مدرس دانشگاه
شماره نظام مهندسی:  19-0-3-6314
تاریخ عضویت:  1389/03/23
 روزنوشت ها    
 

 داستان کوتاه چوپان و بز بخش عمومی

14

چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد...!
او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان...
عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون بز نتواند از آن بگذرد ... نه چوبی که بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته.
پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد.
بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.
چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟ پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می‌دید گفت : تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد ، آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.
و من فهمیدم این که حیوانی بیش نیست پا بر سر خویش نمی‌گذارد و خود را نمی‌شکند چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد ...



سخن روز : تجربه بهترین درس است هر چند حق التدریس آن گران باشد . کارلایل

شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 08:36  
 نظرات    
 
زمان آقایی 08:48 یکشنبه 21 فروردین 1390
4
 زمان آقایی
عبرت آموز بودـ مرسی
احد جوان رود 12:13 یکشنبه 21 فروردین 1390
2
 احد جوان رود
عالی بود . ممنون
رضا شهرنژاد 21:05 پنجشنبه 25 فروردین 1390
3
 رضا شهرنژاد
excellent