صفحه شخصی محسن امینی   
 
نام و نام خانوادگی: محسن امینی
استان: خراسان رضوی - شهرستان: مشهد
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: دو
شغل:  مدرس دانشگاه
شماره نظام مهندسی:  19-0-3-6314
تاریخ عضویت:  1389/03/23
 روزنوشت ها    
 

 آفرین برغیرتت ای شیرزن بخش عمومی

32

تمام اعضای خانواده‌ همیشه دوست دارند، حداقل یک وعده غذا را دور هم بنشینند اما چندین سال است که این زن به تنهایی در گوشه آشپزخانه غذا می‌خورد طوری که حتی صدای چیدن میز غذا به گوش همسرش نرسد؛ او خیلی وقت است که غذای عطردار درست نمی‌کند و می‌گوید «من چگونه چنین غذایی را بخورم در حالی که ابراهیم‌ام نمی‌تواند از آن بخورد».





مهران‌راد سال 1342 واد ارتش شده بود؛ در روزهای نخست جنگ تحمیلی با مدرک فوق دیپلم رشته پرستاری در بخش بهداری لشکر 81 زرهی اهواز مشغول به فعالیت شد؛ بعد از مجروحیتش نیز دوباره به منطقه بازگشت و به لشکر 58 ذوالفقار و پادگان ابوذر منتقل شد که اثرات موج‌ بمب‌های خوشه‌ای دشمن در گیلانغرب و خونریزی سمت راست مخچه وی را از 15 سال گذشته خانه نشین کرده است
.






در گوشه‌ای از اتاق داروهای این جانباز از جمله سرنگ بزرگی به چشم می‌خورد که به نوعی ظرف غذای ابراهیم است؛ در معده این جانباز عزیز دستگاهی به نام «پیگ» کار گذاشته شده است که از این طریق تغذیه می‌شود؛ این زن فداکار در ابتدا مواد مغذی ماهی، گوشت یا مرغ را به همراه سبزیجات و برنج پخته، از صافی عبور می‌دهد سپس این مواد یا داروهایی را که در آب محلول شده است را با سرنگ وارد معده همسرش
می‌کند
.




کنار این مادر و زن مهربان می‌نشینیم تا از زندگی خود برایمان بگوید و این گونه اظهار می‌دارد: در امیریه تهران بزرگ شدم؛ از سوم ابتدایی چادر و روسری سر می‌کردم؛ چادر سرمه‌ای با گل‌های ریز سفیدرنگ که به خاطر آن حرف‌ها و کنایه‌های زیادی شنیدم به طوری که گاهی مرا با این چادر به عنوان کارگر منزل صدا می‌زدند اما تا امروز بر آن افتخار ‌کردم و خواهم کرد .




* دخترم هیچ گاه نمی‌خواست با پدر خداحافظی کند

او از روزهای پرالتهاب جنگ تحمیلی برایمان می‌گوید: قصرشیرین در دست دشمن بود؛ ابراهیم و ابراهیم‌ها نیز برای آزادسازی آنجا به منطقه رفتند؛ او سال 1362 مجروح شد و به محض بهبودی مختصر دوباره به منطقه ‌رفت؛ هر بار که او به جبهه اعزام می‌شد، دخترم مرضیه خود را در گوشه‌ای از اتاق پنهان می‌کرد تا لحظه خداحافظی با پدرش را نبیند.


او در پادگان ابوذر تکنسین اتاق عمل بود؛ یکبار
کودکی ترکش خورده را در بیمارستان معالجه اولیه کرد تا زنده بماند؛ پس از آن می‌خواست آن کودک را به مادرش بدهد تا دست نوازشی بر سر او بکشد ناگهان کودک به شهادت می‌رسد، دیدن چنین صحنه‌ای با شرایطی جسمی و روانی به قدری برای همسرم سخت بود که همان لحظه سکته‌ کرد و حدود 44 روز در بیمارستان قلب 502 ارتش بستری شد.

همسرم در جبهه به قدری مهربان بود که همرزمان و دوستان او می‌گویند «مهران‌راد وقتی برای مرخصی به تهران می‌آمد، همه می‌گفتند یتیم شدیم تا مهران‌راد از مرخصی برگردد».

وی ادامه می‌دهد: در یکی از شب‌های برفی و زمستانی ابراهیم
در منطقه جنگی بود؛ برای پارو کردن پشت‌بام مجبور بودم خودم اقدام کنم؛ وقتی پدر متوجه این موضوع شد گفت «به من می‌گفتی تا خودم هزینه کارگران را برای پارو کردن برف‌ها می‌دادم» به وی گفتم «می‌خواستم کمتر دلتنگی کنم به همین خاطر برف‌ها را پارو کردم




* خنده تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است

این روزها هوا گرم است؛ امروز شیرین و ابراهیم از تفریحی که به بیمارستان داشتند، برگشته
بودند؛ او خیلی خسته بود اما با این حال برای اینکه حرارت بدن ابراهیم زخم‌هایش را اذیت نکند، آب هندوانه را گرفت و از طریق سرنگ وارد معده همسرش کرد.


دل‌های ما میزبان اشک‌ها و لبخندها در این سفر کوتاه به یک سرزمین آسمانی بود؛ گاهی قطرات اشک از گونه‌های شیرین جاری می‌شد و می‌گفت «خنده تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است؛ کارم از گریه گذشته بدان می‌خندم».

او ادامه می‌دهد: خدا صدام را لعنت کند؛ اینها یادگاری‌های جنگ هستند؛ شب‌های یلدا
و عید بچه‌های من دوست دارند، به منزل ما بیایند اما به خاطر اینکه سر و صدا و شلوغی پدرشان را اذیت می‌کند، اینجا نمی‌آیند.


دست‌های این همسر جانباز بوی زحمت می‌دهد؛ در حالی که اشک روی گونه‌هایش سوسو می‌کند، خاطره‌ای از شب یلدا را برایمان اینگونه روایت می‌کند: انار روی میز بود؛ نیمه شب یادم ‌افتاد که نکند سردار من، انار را دیده و دلش خواسته باشد؛ از رختخواب دل کندم؛ انار را با دست‌هایم فشار دادم تا آبی از آن چکانده و به او بدهم؛ دیدم او خواب است اما با سرنگ برایش
گاواژ کردم تا این محبت به مغزش برسد و به او بگویم که تنهایش نمی‌گذارم؛ گاهی آب میوه و غذاها را بر لب‌های او می‌زنم تا طعم‌ها فراموشش نشود
.


* سالهاست عطر غذا در این خانه نپیچیده است

تمام اعضای خانواده‌ همیشه دوست دارند، حداقل یک وعده غذا را دور هم بنشینند اما چندین سال است که این زن به تنهایی در گوشه آشپزخانه غذا می‌خورد طوری که حتی صدای چیدن میز
غذا به گوش همسرش نرسد؛ او خیلی وقت است که غذای عطردار درست نمی‌کند و می‌گوید «من چگونه چنین غذایی را بخورم در حالی که ابراهیم‌ام نمی‌تواند از آن بخورد».


ابراهیم یک بار با زبان بی‌زبانی از من نان و پنیر خواست؛ نان و پنیر و چایی را میکس کردم و برایش آوردم تا وارد معده‌اش کنم؛ او از این موضوع خیلی ناراحت شد و آن را کنار زد
.
width=600>




* به مونسم افتخار می‌کنم؛ از دیدن دردهایش ذره ذره می‌میرم

این زن ایثارگر هر روز صبح مانند سرباز وظیفه بیدار می‌شود و می‌گوید «فرمانده! در خدمتم؛ فرمان بده تا سربازت اجرا کند»؛ او می‌گوید: این راه زندگی را که با ابراهیم طی کردیم خیلی ناهمواری داشت اما از این جهت که مونسم یک جانباز است افتخار می‌کنم و گاهی از دیدن دردهای او ذره ذره می‌میرم.

زمان عقد دخترش می‌رسد؛ او به امیر نهاوندی و خرم‌طوسی می‌گوید پدر بچه‌ها قدرت تکلم ندارد، شما در مراسم عقد حضور پیدا کنید بلکه دل دخترم کمی آرام گیرد.

همسر جانباز مهران‌راد، روحی لطیف و احساس شاعرانه‌ای دارد؛ برای پرنده‌ها و یاکریم‌هایی که پشت پنجره می‌نشینند، دانه می‌پاشد و به آنها می‌گوید برای شفای تمام مریض‌ها دعا کنید
.


.


size=2>

ارسال و انتقال این مطلب برای دوستان شاید راهی برای حفظ یاد آنانی باشد که با عشق و علاقه به وطن و هموطن ازسلامتی و جانشان گذشتند وبرخی آسایش امروز شان را مدیون انانند



سه شنبه 21 تیر 1390 ساعت 11:06  
 آراء    
 

علیرضا احمدی ، جعفر نظری ، بهروز شیربان ، محمد افقری ، شکوه هوشمند ، مهسا توانگر ، مصطفی شاکری ، شهرام محمدی اقدم ، میثم سید بخشی ، نازنین بهشتی ، م افتخاری ، داود علیخانی راد ، شادین امانی ، رابین صدیق پور ، سیامک شاهنده ، سمیه حیدری ، سیامک مطلبی ، سعید برادران همتی ، حمیدرضا حسینی ، سید ابراهیم موسوی نژاد ، امیر یاشار فیلا ، مهدی قنواتیان ، مرتضی قلی زاده ، مرتضی ذبیحی ، حامد ع ب ا س ی ، جواد دلیری راد ، محمدرضا جمشیدیان ، یحیی بهمنی ، امید تاسا ، روح ا... آذین ، علی پاک رو ، وریا ژولیده

 نظرات    
 
جعفر نظری 17:40 سه شنبه 21 تیر 1390
16
 جعفر نظری
آه....واقعا چه دردناکه .....باید همه درس بگیریم.
مسعود لقمان 10:45 چهارشنبه 22 تیر 1390
8
 مسعود لقمان
اشکم در اومد
سرور بی تقصیر 12:32 چهارشنبه 22 تیر 1390
9
 سرور بی تقصیر
غیرتمند و استوار احسنت
مهدی فولادگر 18:09 چهارشنبه 22 تیر 1390
14
 مهدی فولادگر
خدایا من را ببخش که آنطور که شایسته بوده تو را شاکر نبودم
کمال الدین اکبری 23:38 چهارشنبه 22 تیر 1390
7
 کمال الدین اکبری
man cheghad na shokram khoda
حمید رستمی 00:21 پنجشنبه 23 تیر 1390
14
 حمید رستمی
خدایا ...............................................................................................
حمید رستمی 00:22 پنجشنبه 23 تیر 1390
7
 حمید رستمی
شاید یکی از معانی عشق همین باشه
شاید.....
مهدی قنواتیان 11:35 پنجشنبه 23 تیر 1390
11
 مهدی قنواتیان
خدایا در نیمه شعبان دعا می کنیم شفای همه جانبازان عزیز و غیور و فداکار را عطا کن
خدایا به شیرزنان ایران صبر و قدرت عطا کن
خدایا همه ما را ببخش و بیامرز ......
مرتضی ذبیحی 16:15 پنجشنبه 23 تیر 1390
11
 مرتضی ذبیحی
مهندس تو با دل ما چه کردی؟؟

همه خفتند - بغیر از من پروانه شمع همه خفتند- بغیر از من پروانه شمع

قصه ما 2 و3 دیوانه داراز است هنوز
ابراهیم واحدی 17:41 پنجشنبه 23 تیر 1390
11
 ابراهیم واحدی
یادمون نره اگه این عزیزان نبودن ما هم نمی توتنستیم با آرامش پشت میز خود این طور بنشینیمو نظر بدیم.
تو این روزهای عزیز بیایم دعایی هر چند کوچک برای دلاوران کنیم...
محمود عسکری 19:00 پنجشنبه 23 تیر 1390
8
 محمود عسکری
مطمئنم خدا به فرشته هاش گفته به این موجودات سجده کنید، ما... .
احمدرضا احمدی 12:19 سه شنبه 28 تیر 1390
8
 احمدرضا احمدی
برخی از عزیزانمان شهید شدند تا این کشور بماند و برخی دیگر باید بمانند تا یاد آن غیرتمندی همیشه پایدار بماند . خداوند به اینگونه همسران صبر عطا نماید .
نعیم انزلی 13:07 سه شنبه 28 تیر 1390
8
 نعیم انزلی
واقعا همه ما مدیون ایثارگرا هستیم... ممنون از روزنوشت زیبا و تاثیر گذاری که گذاشتین... درود
محمدرضا جمشیدیان 15:56 سه شنبه 28 تیر 1390
11
 محمدرضا جمشیدیان
تصاویر بزرگ ارتشداران، ابراهیم (مهران راد)، همه وجودم را به تکاپو می اندازد.
چگونه می توانیم درد او را تحمل کنیم؟

گرچه نخواهیم توانست همه آلام این خانواده را درک کنیم، امیدواریم دولتمردان و متصدیان امور به نمایندگی از طرف مردم ایران با توجه بیشتر به ابراهیم و مونس وفادارش بخشی از آلام آنها را کم نمایند.
دردهای ابراهیم درد همه ماست......
داریوش هادیان 17:11 یکشنبه 2 مرداد 1390
6
 داریوش هادیان
آفرین به این مرد با غیرت و این همسر وفادار و مهربان. انسان وقتی مشکلات و گرفتاری دیگران را میبیند متوجه کوچک بودن مشکلات خود میشود.